متلاشی خواستم بنویسم، آنقدر که همه چیز کلمه بشود و دست کم اش بفهمم خودم با خودم چند چندم. ولی از همه ی چیزی که میشود به کلمه دربیاید به همین اکتفا میکنم:به سیریوس، خیال میکردم دوست داشتنم زورش زیاد است... و حالا تهِ تهِ همه ی غصه هایم میرسد به این نقطه که نه! زورش زیاد نبود و از همانجا ترک برمیدارم. نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم تیر ۱۴۰۲ساعت 18:50 توسط میم.| | بخوانید, ...ادامه مطلب