"بازگشت"

ساخت وبلاگ
مثلن اگر آدم معروفی باشید، بعد یک مدت در سکوت خبری به سر ببرید، بعد در شبکه ی اجتماعیان بازگشت کنید، خیلی مورد استقبال قرار میگیرید، برخلاف وضعیت من و این وبلاگ خاک خورده و دارای مخاطب بسیااار محدود که با دقت خوبی از شمار انگشت های دست هم بالاتر نمیره... 

 

اون زمانی که رویاها فراموش نشده بود، برام فقط مهم بود که پیوسته بنویسم، فارق از اینکه چندبار خونده میشه تا امید نویسنده شدن به مرگ ختم نشه... البته که هرچقدرم سعی کنی که افسار زندگی رو به دست بگیری و حساب روزمرگی و آرزوهای شدنی و رویا رو همزمان داشته باشی، دلیل نداره که لزومن از پسش براومده باشی و این وسط چی اول از همه میره پی کارش؟ رویا... حتا که بغل دستیمم بود، به مدت سه سال و خورده ای... خورده ای چون نصف سال طول کشید تا پس از جابه جایی های بسیار تصمیم بگیریم بغل دستی بشیم... از نوع خودمون با افت خیزهای بسیار و دوام شگفت انگیز! الان از رویا تکست های گاه گاه تلگرامی اش مونده که حالمو خوب میکنه و تهش همیشه این میشه که "رویاا، دلم خیلی برات تنگ شده، بیا اسکایپ کنیم..." و بعد سکوت و سکوت تا دوباره اون گاه به خصوص برسه، که البته خیلی هم نزدیک نیست... حالا حتا دقیقن مطمئن نیستم که رویا آگاه باشه از شروع بازه ی جدید زندگی من... بازه ی جدید اندر جدید...

 

چی شد تصمیم گرفتم بنویسم؟ اون اینجا که کمر به ترکش بسته بودم؟ هیچی راستش... خواستم رویامو شوکش بدم شاید که دوست داشت به حیات برگرده... برم به رویا هم تکست بدم "تو از همه مون همچنان خوشگلتری..."، شاید که منو یادش نرفته باشه...

 

 

به سیریوس، خوشبختی همین جاست، همین جا که تو هستی... حتا اگه رویاهامو فراموش کرده باشم، خوشبختی آتش تکامل را زنده نگه میدارد...!

آدم های بی هندزفیری!...
ما را در سایت آدم های بی هندزفیری! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : quietworld بازدید : 228 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 2:39