سرگیجه

ساخت وبلاگ
اینکه به تناوب به این برآیند برسی که همیشه یه حالت سخت تری هم وجود داره و در کمال تعجب ببینی تا اینجا همیشه هم ازش زنده بیرون اومدی، شاید در نگاه اول خیلی نوید بخش باشه، ولی در نگاه دوم خیلی هم تنش زاست... شایدم برعکس باشه که بستگی به فردش داره! البته که زنده بودن همیشه هم به معنای در کمال بودن نیست چه بسا که زندگی نباتی هم زنده بودن است. حالا اینکه نابتات هم از تکامل برخوردارن فقط قضیه رو ‍پیچیده تر میکنه چون تهش این و نمیرسونه که بعله من متعجبم ازینکه این روزها رو دارم پشت سر میذارم، هرچند که در بهترین حالت ممکن نباشه نتیجه... حالا که دارم این را مینویسم، یک موجود مفلوکی هستم که طی این یک ماهه گذشته خواب راحت که نداشته هیچی، خواب حتا نیمه کافی هم نداشته و بدنش دارد یاد میگیرد که مدیریت بحران کند، ینی شده حتا پس از چهل و هشت ساعت در مجموع چهار ساعت خوابیدن، سرسختانه و به دور از هیچ تنشی به بقا و تحرک ادامه دهد و اما تا رسید به نقطه ای که بیست و چهار ساعت بعدی را میتوانست تحت کنترل بگیرد، از سر و چشم و دماغ و دهنش حال رو به زوال بیرون بزند... بعد دوباره با رویایی با مقطع حساس کنونی بعدی! یک موقعیت تدافعی سنگین بگیرد و کارها را پیش ببرد تا آسودگی بعدی... تا اطلاع ثانوی اما که زندگی در همین وضعیت سوپر روشن و مطلقن خاموش خواهد بود مگر شکر روزهای آسودگی را زین پس بیشتر به جا بیاوریم... 

 

حالا بماند این عبارات مدام ببخشید امتحان داشتم و ددلاین داشتم و کوفت داشتم که باعث شد زنگ نزنم، که پدر و مادر شکیبا نه تنها گلایه نکنند، که طول مدت مکالمه را کمترین کنند مبادا دخترشان در بماند... 

 

 

به سیریوس، هم پای بی خوابی های منی، هم راه آرزوهای تو ام... و این توالی در گردش... 

آدم های بی هندزفیری!...
ما را در سایت آدم های بی هندزفیری! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : quietworld بازدید : 193 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 2:39