آدم های بی هندزفیری!

ساخت وبلاگ
 

دیدید یک آدم هایی چطور همیشه هندزفیری در گوش دارند و ساعت ها می روند و می شینند و می خورند و می دوند حتا، ولی هندزفیری نام برده، سُر و مُر و گُنده سر جایش طوری مانده انگار چسب زده باشی بهش؟ خب حتمن از این همه بغض در متن متوجه شدید که من از آن آدم ها نیستم! من و هندزفیری؟ مثل وقتی که دو قطب همنام آهن ربا را نزدیک هم میکنی، از هم در میرویم... البته روایت درست ترش این است که وی که هندزفیری باشد در میرود. شاید فکر کنید گونه های درستی از هندزفیری نداشته ام، اما باید اعتراف کنم هر مدلی اش را که داشتم، سَر دوستی با من نداشت و تا چپاندمش توی گوشم، بر فرض اینکه سیخکی نشسته باشم و هیچ تکانی نخورم، بعد از نهایتن یک دقیقه پرید بیرون! دیگر راه رفتن و خوردن و باقی موارد را بهش وارد نشیم اصلن... ما آدم های بی هندزفیری، سر همین زیادی به دنیا وصلیم! توی مترو گوشمون پی صدای فروشنده بود که ببینیم ۲ جفت جوراب را ارزان تر میشد بخری یا ۵ تا دونات را. توی خونه وسط فرار از زندان گوشمان پی جومونگ هم بود که بالاخره ماجرایش با سوسانو چه شد؟ حالا هم وسط باشگاه و دویدن، وقتی چشم دوخته ایم به آدم های با هندزفیری که چه جور سرعت تردمیل را بالا و بالاتر می برند و عرق می ریزند و کالری های زیادیِ کوفت گرفته را از پوست و گوشتشان متصاطع می کنند، گوشمان پی صدای قرچ و قورچ تسمه های تردمیل است اگر که لزومن تسمه داشته باشند... ما خوب می دانیم تردمیل ها و دوچرخه های ثابت چه استخوانی می ترکانند تا بشر امروزی همبرگرهای دوبل را به گورستان بفرستند. یک روز هم لابد کمپین حمایت از تردمیل ها می زنیم و یک مشت بی هندزفیری جمع می شویم دور هم و شعار می نویسیم «مرگ بر واشر های هندزفیری که صدای زجه ی تردمیلی را خفه کرد». ما آدم های بی هندزفیری، درد بشر را بیشتر می فهمیم. صدای "آقا یه جوراب میخری" را لا به لای فریاد "ماه من، شاه من، رحمتی به حال زارم"* گم و گورش نکرده ایم که خیال کنیم دنیا را دلبرکانی می گردانند که دیگه جفا نمی کنند**. ما باور داریم اتفاقن که دنیا را همین آقا یه جوراب میخری می سازد... همین اگر خوش اقبال باشد، یک روز لابد خودش هندزفیری به گوش می شود و یا کار خوبش این می شود که از دیوار مردم بالا می رود، اگر قاتل و قاچاقچی نشود! ربطی به هندزفیری ندارد،  اما من فکر می کنم دنیا را مردمان وسط جامعه مبتلا یا مداوا می کنند. کاش "آقا یک جوراب میخری" هم از مردمان وسط جامعه بشود وقتی بزرگ شد و آن وقت، درست وقتی که هندزفیری توی گوشش خوب چفت میشد، تصمیم بگیرد به سطل آشغال روانه اش کند تا صدای "آقا یک گل میخری" را بشنود. نه مثل ما که مجبوری و از سر حسادت اینطور مداحی می کنیم برای جامعه ی بی هندزفیری و تهش هم دلیلِ کم دویدمان روی ترمیل و کم ورزش کردنمان را نبود موسیقی متن قلمداد می کنیم و با تکه های اضافه ی وجودمان، قصه های بیشتری از دنیا را با خود حمل می کنیم... زنده باد اصلن نوکیا یازده دو صفر! بی هندزفیری، بی مدرنیه! 

 

به سیریوس، گاهی فکر میکنم تنها خوبی اضافه وزن این است که ذرات بیشتری در من تو را دوست میدارند! 

 


 

* آهنگی از تارا تیبا

** برگرفته از آهنگی از نامجو (الکی) 

آدم های بی هندزفیری!...
ما را در سایت آدم های بی هندزفیری! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : quietworld بازدید : 190 تاريخ : شنبه 22 دی 1397 ساعت: 2:39